سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام رهبر عزیزم! سلام ای نایب بر حق مولایمان حجت ابن الحسن م ح م د (عج)!

رهبرم می خواهم آن چه را در این چند وقت (دوره تبلیغات نامزدهای ریاست جمهوری)دیده ام و شنیده ام برایت بگویم!
می خواهم بگویم از آن خانمی که روز بعد از مناظره ی تاریخی جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد با مهندس میرحسین موسوی دستان مبارکش را بالا برده بود که تو دهنی محکمی به دوست عزیزم بزند! بله از خانمی که به ما می گفت شما چه از انقلاب می دانید و چه از رشادت های آقای هاشمی می دانید که ... اضافه می زنید! او خیلی چیزهای دیگر هم گفت... .اوبه ما گفت که هنوز بچه اید و نمی فهمید! او هنوز نفهمیده بود که ما بچه نیستیم! و او هنوز نفهمیده بود که امام که بود و چه کرد و چه گفت! و او هنوز نفهمیده بود که ولایت فقیه رکن اساسی دین ماست! و او دایره ی دیدش خیلی تنگ بود و فقط یک نفر را دیده بود و پسندیده بود! و دیگر هیچ... .
می خواهم بگویم از دخترک ساده ای که آمده بود به اصطلاح اغتشاشی ایجاد کند اما با برخورد نرم دوستان که مواجه شد از خر شیطان پایین آمد و سر صحبت را باز کرد! و گفت که به سن قانونی برای دادن رای نرسیده است! او گفت که دستبند سبزش را دوست پسرش به او داده و او هم به دستش بسته است! همین! او گفت که هیچ یک از نامزدهای ریاست جمهوری را نمی شناسد و از پیشینه شان هیچ نمی داند! و او پشیمان شد و نماز مغرب و عشایش را همان جا با ما خواند! و رفت... .
و خیلی های دیگر و خیلی حرف های دیگر... . اما بگذارید از آن هایی که نگران شما بودند هم بگویم بگذارید بگویم از دو دوست یا خواهر لبنانی که خیلی خیلی نگران شما بودند و می گفتند آقامان در خطر است! آقامان در خطر است! آن ها از لبنان آمده بودند می خواستند که باز هم به لبنان بر گردند و از ما کمک می خواستند که چه کار کنیم در آن جا؟و چه چیزهایی دارید که ما ببریم ؟ که جان آقایمان در خطر است! و آن ها هم خطر را حس کرده بودند! اما ما آرامشان کردیم و گفتیم که ان شاء الله هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و خدا نگهدار شماست و امام زمان پشت شما و ملت حزب الله.
و اما با اغتشاشاتی که طرفداران برخی نامزدها ایجاد می کردند یکی از شهروندان افغانیمان با نگرانی آمدو گفت نکند این جا هم مثل افغانستان دو گانگی ایجاد شود و خدای ناکرده... . و ما به او گفتیم که ما در ایران اسلامیمان نعمت بزرگی داریم ما به او گفتیم که ما ولایت فقیه داریم و به او گفتیم که شما را داریم و با بودن شما هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و مخالفان و معاندان و دشمنان شیر ... خورده سوگند یاد کرده و دل سوز و... هیچ غلطی نمی توانند بکنند! و گفتیم که شام هرشب برخی آقایان در خیابان ... نوش جانتان! و رایتان حلالتان!
و می خواهم از آن جوان پیک موتوری ای که هر دفعه برایمان غذا می آورد به دستبند سبزش اشاره می کرد برایتان بگویم او فقط یک چیز گفت! رای من دکتر احمدی نژاد است ولی باور کنید که پولش را لازم داشتم!
و رهبر عزیزم می خواهم از دل خونمان بگویم ولی می بینم که دل شما خون تر است وقتینامه ای بدون سلام برایت می نویسند و... . شما با خودشان طرفی و ما با عواملشان پس دیگر جای هیچ صحبتی نمی ماند .و اما تبریکی مخصوص به مناسبت حماسه ای که خلق شد.


نگاشته شده در دوشنبه 88/3/25ساعت 5:19 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

Design By : Pichak