سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دفاع مقدس دیروز و صیانت مقدس تر امروز!

هفته هفته ی دفاع مقدس است! دفاع مقدسی که سال ها پیش اتفاق افتاد وقتی دنیای زور و استکبار قصد قدرت نمایی داشت و در پی از بین بردن نه فقط ایران که اسلام بود!

زیرا آن زمان مردانه مردی عزمش را جزم کرده بود که «ضرب»،«ضربا» یی را که در کلاس «صرف» آموخته بود و اینک با آن مواجه شده بود را به «نحو»ی که هیچ ربطی به کلاس های«نحو»ش نداشت با «منطق» و «معرفتی» که از اجداد و استادان بزرگش به ارث برده بود و کلاس های «منطق» و «معارفش» نیز به یقین در آن بی تاثیر نبوده را به منصه ی ظهور بگذارد و آن تکه سنگی را که از همان آوان کودکی روی دوشش سنگینی می کرد را به طور کامل از بین ببرد!(1)

آری دنیای کفر قصد داشت در مقابل او بایستد او که نمادی از مقاومت بود و مدافع سر سخت دین خدا به حق که نامی برازنده داشت روح الله.

آن ها پس از به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی که ریختن آبروی نداشته شان را در پی داشت در صدد برآمدند که این پیروزی را به کام عدالت دوستان و حق طلبان و آخرت دوستان تلخ کنند اما زهی خیال خام!

و به قول شاعر:
مدعی خواست که از بن بکند ریشه ی ما 
          غافل از آن که خدا هست در اندیشه ی ما

و سران فتنه و استکبارجهانی جنگ تحمیلی را آغاز کردند نه فقط صدام ملعون که عروسکی بی خبر بود و غافل.

و ما یعنی انقلاب ما یعنی مردم ما و یعنی امام ما بسیار بزرگوارتر از این بودیم که بخواهیم مقابله به مثل کنیم ازین رو «دفاعی مقدس»که تکلیفی بود الهی بر دوشمان نهاده شد و مردم آزمون پس داده ی ما همان ها که امام (ره) خیلی چیزهای خوبی در موردشان گفت بار دیگر وارد صحنه ی عمل شدند و چه موهبت ها(به تعبیر برخی مصیبت ها)که ندیدند و چه داغ ها که نکشیدند و چه روزها که نگذراندند!

و سربازان خمینی کبیر همان ها که چند سال پیش در گهواره هاشان خوابیده بودند امروز بیدار شده بودند و احساس خطر می کردند آن ها رفتند! رفتند به جبهه های جنگ سر صدای هواپیماهای جنگی، توپ ها و تانک ها و تیرها برایشان غریب نبود زیرا از همان کودکی و حتی قبل تر صدای تیرهایی را که در خیابان ها به روی مردم بسته می شد را شنیده بودند عالم کودکی هم که خود عالمی است و همیشه همه چیز در این دوران بزرگ تر از حد طبیعی خودش جلوه می کند از این رو با این صداها خو گرفته بودند!

رفتند با سلام و صلوات، رفتند با شنیدن فحش و نا سزا، رفتند با دوز و کلک و دستکاری شناسنامه هایشان! هر کس به نحوی رفت اما هنگام برگشت همه مشترک بودند و همه با سلام و صلوات و احترام بر گشتند.

البته برخی هم خیلی دیرتر برگشتند اما آن ها هم با درود و تهیت مورد استقبال قرار گرفتند. اما عده ای هم رفتند و دیگر بر نگشتند آن ها پرواز کردند و رفتند و راه یافتند به جایگاهی که حتی فرشتگان هم راه نمی یابند!

یادگاری ها هم متفاوت بود در این سه دسته اما همین سه دسته هم عجیب نقطه مشترکی داشتند در وصیت نامه هاشان کلماتی مشترک:

خواهرم و برادر عزیزم! ولایت، حجاب، پاسداری از خون شهدا، پیروی از امام و ولایت فقیه!

هر کدام از این کلمات اگر بخواهد گشوده شود خود کتابی است بس قطور و وضع امروز جامعه نیز تاملی می خواهد بس عمیق!!

قضاوت و تامل را به خودتان واگذار می کنم.

پی نوشت:
1) اشاره به خواب حضرت امام دارد.


نگاشته شده در یکشنبه 88/7/5ساعت 2:19 عصر به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

Design By : Pichak