سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خسته ام ازپیامک های تکراری و بازجویانه ی روزانه ...

خسته ام از واسطه بودن بین دو نفر ها ...

خسته ام از سعی در راضی نگه داشتن اطرافیان ...

خسته ام از دریغ نکردن محبت هایم

و

دریغ از محبت های دریافتی ...

خسته ام از تهنایی ...

از دوری ...

از قضاوت های آگاهانه ی بی مورد نزدیک ترینم ...

از خنده های مصنوعی ام ...

از امید های دورم ...

وقتی متهم شدم به بیماری نا امیدی

با خودم فکر کردم که نه

من نا امید نیستم

فقط خسته ام ...

همین ...

خسته از محدودیت های خود ساخته حتی ...

و از زندان زندگی ...

که

« ان اکثر الناس شبعا فی الدنیا، اکثرهم جوعا فی الآخرة، یا سلمان! انما الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر ؛

بیشترین افراد سیر دنیا، بیشترین افراد گرسنه در آخرت خواهند بود، ای سلمان! به راستی دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است ».
                           (نفس الرحمن، ص 396؛ امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 356؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 198.)

اما نا امید نیستم ...

چون خسته نیستم از دوست داشتن دوست داشتنی ترینم ...

چون خسته نیستم از نازش را کشیدن ...

چون خسته نیستم از دل شکستن هایش ...

چون هنوز هم منتظر پیامک هایش هستم

حتی اگر ...

و زندگی هم چنان جریان دارد و من ...

معلقم بین خسته بودن یا نبودن ...

خواستن یا نخواستن ...

و اصلا

بودن یا نبودن ...

اما

چاره دارد این هم ...

این که :

بنشینم و صبر پیش گیرم ...

که :

« فاصبر صبرا جمیلا »

(سوره معارج، آیه 5)




نگاشته شده در شنبه 91/10/2ساعت 9:59 صبح به قلم طیبــــــه علـــــی حدیث عشق ( ) |

Design By : Pichak